با آغاز عملیات نظامی روسیه در اوکراین، مسکو با تمام توان وارد کارزار شده است. در نگاه اول این‌گونه بنظر می رسد که روس ها با قلدری حاکمیت ملی همسایه‌شان را نقض کرده و به دنبال الحاق آن به خاک خود می باشند. تا زمانی که  مهاجم مهاجم بوده، همیشه مقصر جنگ است. این خروجی اصلی این روزهای رسانه های بزرگ دنیا می باشد، در حالی که این کارزار اطلاعاتی گسترده تنها بخشی از سناریوی جنگ ترکیبی و نیابتی آمریکا علیه روسیه است.

ناتو، مسکو را به نقض تفاهم نامه ۱۹۹۴ بوداپست درباره به رسمیت شناختن استقلال و امنیت اوکراین متهم می کند، در حالی که هیچ حرفی از نقش روسیه در انعقاد تفاهمنامه مینسک در سال ۲۰۱۵ نمی زند که در آن توافق خود دولت اوکراین و شرکای غربی اش در یک طرف ایستاده و در طرف دیگر روس تباران مناطق شرقی قرار داشتند. همگی آن را امضا کردند ولی کیف هیچگاه به تعهدات خود عمل نکرد، نه در رابطه با خروج تسلیحات نطامی سنگین خود از مناطق درگیری و نه درباره اصلاحات سیاسی در به رسمیت شناختن حقوق اقلیت روس.

روسیۀ جنگ طلبی که آن‌ها معرفی می کنند تا همین یک ماه پیش با وجود هفت سال کارشکنی طرف مقابل مدام به طرف غربی پیشنهاد می داد که دولت اوکراین را ملزم به  توافق مذکور کنند چرا که در غیر این صورت تنش ها افزایش پیدا می کردند. به راستی اگر روسیه به دنبال اشغال اوکراین بود، چرا عمل به توافق مذکور را تنها راه حل و فصل مناقشه می دید؟ اگر روسیه از ابتدا قصد حمله داشت بالاخره در صورت اقدام تحریم می شد پس چرا همان موقع که توان انجام این کار را داشت حمله نکرد در حالی که توان نظامی اوکراین در وضعیت پایین‌تری نسبت به الآن قرار داشت؟ این رفتار نشان می دهد جنگ فعلی به روسیه و مردم اوکراین تحمیل شده است. همان موقع غربی ها در ظاهر ژست دیپلماتیک و صلح گرا به خود گرفته و از سویی دیگر دولت رادیکال اوکراین را تا دندان مسلح می کردند.

در حقیقت اعتماد به نفس کاذب ناشی از همان تسلیحات بالاخره کار دست مردم بی گناه این کشور داد چرا که اقدامات تنش زای اوکراین در مناطق مورد مناقشه بهانه شروع جنگ شد. استدلال ملت روسیه مشخص است. آن‌ها می گویند در طول تاریخ مدام از غربی ها زخم خورده اند. هم سر قضیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و هم سر جنگ دولت روسیه با جنگجویان چچنی در حالی که از هیچ تلاشی برای نزدیکی به غرب فروگذار نکرده بودند. ناتو علی رغم وعده ای که در سال ۱۹۹۷ مبنی بر عدم توسعه به سمت شرق حتی به اندازه چند سانتی‌متر داده بود، قول خود را زیر پا گذاشته و روز به روز کشور های بیشتری را به عضویت خود در آورد، آن هم با این استدلال که کشور ها آزادند چگونگی تامین امنیت‌شان را خود تعیین کنند ولی همیشه این اصل مهم را سانسور کردند که امنیت کشور های یک منطقه از همدیگر قابل تفکیک نمی باشد. این آزادی در تعیین سرنوشت تا جایی مشروعیت دارد که منجر به سلب امنیت از کشور های دیگر نشود. در حالی که ناتوی مدافع آزادی با استقرار انواع تسلیحات تهاجمی و حتی هسته ای در مجاورت مرزهای روسیه، سعی در خفه کردن منافع ژئوپلتیک آن را داشت، روسیه برای اجتناب از درگیری در ۱۵ دسامبر امسال پیش نویسی را برای توافق امنیتی با ناتو به میان آورد.

پیش نویسی که در آن بر دور شدن تسلیحات تهاجمی ناتو از مرزهای روسیه و همچنین عدم عضویت اوکراین در این سازمان تاکید شده بود. چرا که تنها در این صورت دغدغه های امنیتی روسیه لحاظ شده و در عین حال حسن نیت طرف غربی در رابطه با کاهش تنش اثبات می شد. روسیه نیز آماده بود متقابلا به مطالبات امنیتی غرب پاسخ داده و در نهایت به یک توافق دیپلماتیک برسد. اما پاسخ پیشنهادهای روسیه چیزی نبود جز تشدید نظامی سازی دولت ناسیونالیست اوکراین. روسیه پس از دور از دسترس دیدن چشم انداز اجرایی توافق مینسک و عقب نشینی ناتو، یکبار دیگر سعی کرد به طرف مقابل فرصت تجدید نظر در رویکرد یکجانبه گرایانه اش بدهد. از طرفی در حالی که هر لحظه می توانست به اوکراین حمله کند، تنها مناطق خواهان استقلال دونباس را به رسمیت شناخت. مناطقی که عمده ساکنین آن روس تبار هستند و دولت غربگرای کیف پیش از گسیل نیروهای روسی به سمت مرزهای آن، دو کمپین نظامی را برای تسلیم مناطق مذکور رهبری کرد. اقداماتی که نقض آشکار توافقی شدند که خودشان پایش امضا زده بودند.

در نهایت روسیه چاره ای جز درگیری ندید چرا که غرب و در راس آن آمریکای مستکبر تنش ها را به شکلی هدفمند افزایش می دادند، که اولا موازنه امنیتی روسیه در برابر اوکراین را تضعیف کنند ثانیا به بهانه مقابله با روسیه حضور نظامی گسترده خود در اروپای شرقی را توجیه نمایند. هدف تحقق یکی از این دو سناریو بود؛ به زانو در آوردن و تحقیر روسیه بدون درگیری یا کشاندن آن به باتلاق جنگی نیابتی و هزینه زا برای فرسایش توان سیاسی، نظامی و اقتصادی اش.

اعمال تحریم های مشترک و گسترده، تحمیل هژمونی آمریکا بر اتحادیه اروپا بواسطه معرفی خطری دائمی در مجاورت آن، قطع وابستگی این کشورها به گاز روسیه و گرفتن جای آن در تامین بخشی از نیاز این قاره، رونق گرفتن بازار فروش تسلیحات آمریکایی و سود کردن شرکت های نفتی این کشور، دیگر منافع آمریکا از کشاندن روسیه به جنگ می باشند. طبیعتا عمده فشار ناشی از تبعات جنگ نیز بر دوش اروپا خواهد بود چرا که آمریکا نه قرار است پذیرای مهاجران جنگ زده باشد و نه در تامین گاز خود دچار مشکل خواهد شد.

پوتین تنها در صورتی می تواند تهدید جنگ تحمیلی آمریکا علیه خود را به فرصت تبدیل نماید که دولت غربگرای اوکراین را در مدت زمانی کوتاه خلع سلاح کند. چرا که آن وقت می تواند علاوه بر حفاظت از روس تباران مناطق شرقی و توقف فرآیند نظامی سازی اوکراین، یک کریدور زمینی به شبه جزیره کریمه ایجاد کرده تا با تسلط بر کرانه دریای سیاه، برای همیشه امنیت منافع خود در این منطقه را تضمین کند. البته با این حال باز هم تحریم های غربی و منافع اقتصادی آمریکا سر جای خود باقی مانده و بیگناهان بسیاری در این راه کشته خواهند شد که مسئولیت خون آن‌ها با ایالات متحده می باشد.

وقتی دقیق به صحنه می نگریم، در می یابیم غرب ریاکارانه به دنبال عوض کردن جای طلبکار و بدهکار است. پوتین رویای احیای اقتدار روسیه بزرگ را در سر می پروراند ولی هیچگاه اولویت اول آن جنگ نبوده است بلکه نسخه مطلوب او تبدیل اوکراین به بلاروسی دیگر به شکلی تدریجی می باشد چرا که در غیر این صورت، همان مدت ها قبل که می توانست دست به چنین عملیاتی بزند، اقدام می کرد. زمان و تحولات میدانی هر دو تعیین کننده شکست یا پیروزی روسیه خواهند بود البته شکست یا پیروزی مطلق در عرصه ی روابط بین الملل معنایی نداشته و برآیند تصمیمات هستند که مهم می باشند.

نویسنده: توحید شیخ علیزاده

منتشر شده در خبرگزاری فارس